پارت سی و ششم :



با حس سنگینی چیزی روی گردنم، خیلی آروم چشم‌هام رو از هم باز کردم و به دور و بر خیره شدم؛ همه‌ی اتاق رو تاریکی پوشونده بود و هیچ صدایی جز صدای نفس‌ کشیدن نمی‌اومد.

نمی‌دونستم دقیق کجام و کی پیشمه، به خاطر همین توی همون خواب و بیدار ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.